344 ام

ساخت وبلاگ

اندر احوالات :

از صبح نشستم پای لپتاپ کار انجام میدم مثلا

فایل اکسل رو باز کردم ..

سامانه رو باز کردم

آهنگ گذاشتم ... طلیسچی میخونه

هندزفیری تو گوشمه

یکی یکی از اکسل جدا میکنم تو سامانه چک میکنم

تو دفترم دونه دونه یادداشت میکنم

خسته میشم گوشی رو برمیدارم پیام های واتساپ رو میخونم

پیام ها مزخرف و ناامیدکننده ... مدیر باز دستور جدید داده ... تو روح خودت و کارات.

خسته میشم

هنزفیری رو از گوشم در میارم ... آهنگ با صدای بلند پخش میشه تو اتاقم ... طلیسچی داره تو فضای اتاقم فریاد میزنه


" تو

باعث شدی که

این زندگی رو

زیباتر ببینم "


چرت میخونه ها... ولی بزار بخونه .. بزار بخونه

حوصله صدای بلند رو ندارم .. دوباره هنزفیری میزارم تو گوشم ... اینجوری صداش کمتر میشه انگار

بزار یواش تو گوش خودم بگه :)

دوباره اکسل و دوباره سامانه و یادداشت برداری

خسته میشم ... گوشی رو برمیدارم بازی منچرز رو اجرا میکنم ... به طلیسچی گفتم فعلا نخون استراحت کن... استپ رو میزنم

آخرای بازی ام ... دارم کم کم میبرم ... یکی از مهره هام مونده فقط ... داره قِر میده وسط میدان...  مهره آبی میخواد منو بزنه

صدای برادر میاد ... از بیرون اومده .. منو صدا میزنه ... بهش میگم کار دارم نمیام ... میاد تو اتاقم ...

 بهم بگه خاااااااک داری منچ بازی میکنی ؟

گوشی رو از دستم میقاپه ... میگه خودم برات میبرم ... ادامه اش با من .. چند حرکت  و تاس میچرخه و میچرخه و میچرخه

من برنده شدم :)

گوشی رو بهم میده و میگه بیا حالشو ببر :)

گوشی رو میزارم کنار دوباره اکسل دوباره سامانه دوباره ...

طلیسچی تو گوشم میخونه

بدون من یه لحظه سر نمیکنی  کم آوردی  

نشون نمیده صورتت چقدر بریدی بس که قدی

نگام کن این منم که با تمام بیخیالیت اینجام

منم یکی مثل همه محبت و توجه میخوام

من بدون تو یه مهره به ظاهر ایستاده

تو بدون من یه اتفاقی که نیوفتاده

ولی بدون حقمون نیست این سکوت و سردی



۱۷ ام...
ما را در سایت ۱۷ ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kuohsangie بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 19 آذر 1397 ساعت: 18:16