۱۲۷ ام

ساخت وبلاگ

خب چی بگیم؟!

یه کم از امشب بگم :

امشب بعد از مدت هاااااااا ( مدت ها که میگم حساب کن مثلا یک سال)

هوا خوب بود و فرصت بود و دلم پارک میخواست. تمام تابستون ما 

نتونستیم تکون بخوریم از خونه به سبب گرما حتی شب ها، شب ها از فرط

گرما و شرجی حس خفگی میکردی!

خلاصه ، امشب دلم پارک میخواست.از اونجایی که هیچ چیزی تو این دنیا

با من یار نیست، زنگ زدن مهمون در راه است... کی؟ پسرعمه زا

یه دخترکوچولو داشتن نوپا.. مگه فرصت شد من بشینم پیش مهمونا؟

یه توک پا اومدن منو ببینن همش دنبال بچه اشون بودم..خخخ

یه کیک یزدی دادم دستش بلکه بشینه یهو آآآمممم یه گاز بهش زد نصف 

کاغذشو قورت داد.. چمیدونم من، من که بچه داری نبلدم..

گفتم شر نشه ازش گرفتم کاغذ کیکشو باز کردم دادم بهش.

تماممم خونه رو پر کرد ریزریز کیک. یک جارو برقی مفصل زدیم بعد اون ها.

هیچی دیگه. پارک تعطیل.

۱۷ ام...
ما را در سایت ۱۷ ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kuohsangie بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 5:31